اولین آرایشگاه
کورش عزیزم دیروز من و بابا رضا برای اولین بار شما را به آرایشگاه بردیم. اولش آروم نشستی. اما وقتی با آب پاش داشتن سرت را خیس میکردن ترسیدی و به گریه افتادی. بابا رضا هم شما را بغل کرد و آرایشگر مهربون یه کمی از موهای شما را توی دل بابا رضا کوتاه کرد. اما به چتری هات که رسید چون کار خطرناکی بود از بابا رضا خواست که شما را روی صندلی بنشونه. اما باز هم ترسیدی و شروع کردی به گریه کردن. اینجا بود که کلیپ پیرمرد مهربون به کار اومد و شما را مشغول تماشا کرد تا آرایشگر مهربون کارشو انجام بده. ولی در کل از اونچه تصور میکردیم آرومتر و بهتر بودی... مبارکت باشه گلم. خیلی خوشگل شدی ...
نویسنده :
مامان کوروش
19:07
چیک چیک
کورش جان امروز قراره شما برای اولین بار تجربه رفتن به ارایشگاه را داشته باشی. خدا کنه آرایشگاه رفتنت هم مثل یقیه کارات بدون ترس و گریه باشه. این عکس را به عنوان لوگو برای این مناسبت درست کردم ...
نویسنده :
مامان کوروش
18:42
اولین بوسه
کورش عزیزم از دیروز تاحالا یاد گرفتی مامانو بوس میکنی. اونم چه بوسی...... وقتی مامانی را بوس میکنی تمام خستگیهاش از تنش در میره. مرسی که در کنار ما هستی. خیلی دوست داریم ...
نویسنده :
مامان کوروش
21:59